
گویند درین دنیای هستی *** گلو بلبل نشان عشق و مستی
همه مجنون لیلی را مثالند *** به مجنون واژه عشق رانند
چو فرهاد تیشه از دستش نیوفتاد *** کمر بسته به جان کوه افتاد
چو شیرین عشق فرهادی به سرداشت *** همی نامش کنار عشق برداشت
کسان این واژه را تقدیس دارند *** چنان بت عاشقی را پاس دارند
میان عام این کس خاص باشید *** پی چیزی بغیر از راز باشید
کسی در بند شعرو شاعری هست *** که بیند خار هم صحرا نشین است
که شاید خار خود قصد دعا کرد *** به خشکییو به زشتی آرزو کرد
چو دور افتد ز آب و دست کوتاه *** بود خشکی چنان تقدیر این راه
چو در عدل خدا شکی روا نیست *** بدین سان خار را جبری چونین نیست
بگیرد دامن صحرا که گویی *** نشان عشق را در آن بجویی
بپرسم این سئوال از احل دنیا *** کجا دیدی به پاکی عشق خارا
به هر جا روکنی خار ، خار باشد *** به چشم دشمنان همیار باشد
ببین این قصه را جور دگر باز *** اگر خواهی که روشن باشد این راز
شاعر ( کامران شادفر )
نظرات شما عزیزان:
لیلا 
ساعت23:56---4 خرداد 1391
اگر درد داری...
تحمل کن...
روی هم که تلمبار شد...
دیگر نمی فهمی کدام درد از کجاست...!!
کم کم خودش بی حس میشود...
پاسخ: درد شیره زندگی است چه بهتر که از شیره زندگی بنوشیم تا شیرین کام شویم
لیلا 
ساعت21:35---16 ارديبهشت 1391
سلام.
شعر قشنگی بود.
اگه جسارت نباشه چن تا نکته رو خواستم یاد آوری کنم:
1_وزن مصرع دوم در بیت دوم با وزن شعر جور در نمیاد. (یا شایدم من نتونستم بخونم!!)
2_بیت دوازدهم (یا همون از آخر سومین) منظورتون از واژه ی پاسخ:ممنون از راهنمایی و دقت شما دوست عزیزم.
soltanimahdi 
ساعت12:18---6 ارديبهشت 1391
ناگزيرازسفرم بي سر و سامان چون باد
به گرفتار رهايي نتوان گفت آزاد
كوچ تاچند؟مگرمي شود ازخويش گريخت؟
بال تنهاغم غربت به پرستوهاداد
soltanimahdi 
ساعت11:50---24 فروردين 1391
کاش از قلبم به قلبش راه داشت / کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
کاش از شوقم چنان مرغ سحر / میزدم گرد مزارش بال و پر
میشنیدم نالههای غربتش / میپریدم تا کنار تربتش . . .
soltanimahdi 
ساعت19:17---23 فروردين 1391
از خدا پرسیدم:خدایا چه چیزی تو را ناراحت میکند؟خداوند فرمود:هر وقت بنده ای با من سخن میگوید چنان به حرف های او گوش میدهم که گویی به جز او بنده دیگری ندارم ولی او چنان سخن میگوید که گویی من خدای همه هستم جز او
|